لبخند شهدا

  • خانه 

گیر ندید به کسی تو کارتون گره می افته

10 تیر 1398 توسط مريم سادات طاهري

#حجت_الاسلام_قرائتی :اگر به مردم گیر دهید گره به کارتان می افتد.

 نظر دهید »


فرم در حال بارگذاری ...

فید نظر برای این مطلب

از شهدا الگوبرداری کنیم

22 آذر 1396 توسط مريم سادات طاهري

برنامه ریزی برای شهادت !

?لیسانس مدیریت داشت، دانش آموخته دانشگاه امام حسین بود و بر زبان عربی تسلط داشت.

?بسیار اهل مطالعه بود.

۶ سال در واحد #تخریبات فعالیت کرد و دو کارگاه تخریب زد یکی در تهران و دیگری در سوریه.. 

?بچه ها تو منطقه بهش میگفتن #خلیلی_آشغال_جمع_کن! 

چون ایشون در نبود امکانات آهن یا آلومینیوم رو از منطقه جمع می کرد و با همین ابزار آلات ترکیباتی درست می کرد و #بمب های کنار جاده ای میساخت.

?بعد از اربعین شهادت رسول وقتی در کارگاه تخریبش را باز کردند تابلویی دیدند که روی آن #برنامه_ریزی کرده بود و نقشه هایی کشیده بود.. 

در کنار آن هم یک شعر نوشته بود:

کز سنگ ناله خیزد، روز وداع یاران ..
#گرامی_باد_۲۰_آذر_سالروز_ولادت_شهید

#شهید_رسول_خلیلی

 نظر دهید »


فرم در حال بارگذاری ...

فید نظر برای این مطلب

اگر هنر جذب نداریم، حداقل باعث دفع نشویم...

20 آذر 1396 توسط مريم سادات طاهري

​خواهر شهید ابراهیم هادی می گفت :
یک روز موتور شوهرخواهرم را از جلوی منزل مان دزدیدند، 

عده ای دنبال دزد دویدند و موتور را زدند زمین. 

ابراهیم رسید و دزد زخمی شده را بلند کرد،
 نگاهی به چهره وحشت زده اش انداخت و به بقیه گفت: اشتباه شده! بروید.

ابراهیم دزد را برد درمانگاه و خودش پیگیر درمان زخمش شد. 

آن بنده خدا از رفتار ابراهیم خجالت زده شد. 
ابراهیم از زندگی اش سوال کرد، کمکش کرد و برایش کار درست کرد. 
طرف نماز خوان شد، به جبهه رفت و بعد از ابراهیم در جبهه شهید شد…
اگر مثل  ابراهیم هادی هنر جذب نداریم، دیگران را هم دزد نکنیم.

 نظر دهید »


فرم در حال بارگذاری ...

فید نظر برای این مطلب

شهدا شرمنده ایم....

08 آذر 1396 توسط مريم سادات طاهري

​شبیه باد پریشان و

درهمم چون ابر ،

خدا بخیر کند

بی تُ ، روزگارم را ای #شهید
#روزگارتون_شهـدایی

 نظر دهید »


فرم در حال بارگذاری ...

فید نظر برای این مطلب

خاطره از شهید چمران

08 آذر 1396 توسط مريم سادات طاهري

​✨﷽✨
?شهید دکتر چمران میگفت:
?توی کوچه پیرمردی دیدم که روی زمین سرد

 خوابیده بود …

سن و سالم کم بود و چیزی نداشتم تا کمکش کنم ؛

اون شب رخت و خواب آزارم می داد!

و خوابم نمیبرد از فکر پیرمرد …

رخت و خوابم را جمع کردم و روی زمین سرد خوابیدم

می خواستم توی رنج پیرمرد شریک باشم

اون شب سرما توی بدنم نفوذ کرد و مریض شدم …
?اما روحم شفا پیدا کرد?

?چه مریضی لذت بخشی …

شادی روح شهدا صلوات

اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم

 نظر دهید »


فرم در حال بارگذاری ...

فید نظر برای این مطلب

  • 1
  • 2
  • 3
مرداد 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
        1 2 3
4 5 6 7 8 9 10
11 12 13 14 15 16 17
18 19 20 21 22 23 24
25 26 27 28 29 30 31

لبخند شهدا

جستجو

موضوعات

  • همه
  • بدون موضوع

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟
  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس